ساعت فراموشی

slm

دوستای خوشملم mi30 سر زدید نظر یادتون نره هاااااااااااااااااااا... ok?

خیلی خوش حالم که دوستای مهلبونی مث شما دارم:d

booooooooooooooos

by..

                                       

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1398برچسب:,ساعت 22:39 توسط یه دخمل عاشق...| |

slm

خوفین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب اونم که دلش از جای دیگه ای پر بود شب با sهای...همه چیز رو سر من

ناناس بیچاره خالی کرد خلاصه بخاطر این دخمل دایی منگل ما مثل نینی

کوشولو ها با هم قهر شدیم...تا شب بعد که دوباره s های عاشقانه داد و

دوباره روز از نو  روزی از نو.....

خوب فهلا کالی نلالین؟؟؟؟؟؟؟

bo0o0o0o0o0o0os...

by...

نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,ساعت 20:32 توسط یه دخمل عاشق...| |

گفتم نرو پرپر میشم گفتی: میخوام رها باشم گفتم: آخه عاشق شدم گفتی:میخوام تنها باشم گفتم: دلم گفتی: بسوز گفتی: یه عمری باز هنوز گفتم: پس عمرم چی میشه گفتی: هدر شد شب و روز گفتم: آخه داغون میشم گفتی: به من خوش میگذره گفتم: بیا چشمام تویی گفتی: آخر کی میخره گفتم: منو جنس میبینی گفتی: آره بی قیمتی گفتم: یه روز کسی بودم با من نکن بی حرمتی گفتم: صدام میمیره باز گفتی: با درد بسوز بساز گفتم : حالا که پیر شدم گفتی: که از تو سیر شدم گفتم: تمنا میکنم

نوشته شده در چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:,ساعت 21:44 توسط یه دخمل عاشق...| |

slm

 فردای روزی که بهش s دادم خونهی بابا بزرگ بودم که s داد بیا بریم باغ  البته نه خودمون تنها

بلکه با دایی اینا با این که  حالم خوب نبود ولی رفتم وقتی رفتم اونجا تنها کاری که میکرد این بود

که سر به سرم میگذاشت من هم که حالم خوب نبود چیزی نمی گفتم اما دختر داییم جواب های

دهن پر کن بهش میداد .....

تا بعد.....

by...

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 20:56 توسط یه دخمل عاشق...| |

slm

این اولین پستی هس که میزارم بنا بر این میخوام از اول را رابطمون رو براتون بگم...

8ماه پیش بود که برای عید  نوروز به خونه ی بابا بزگ اینا رفته بودیم من که خیلی دوسش داشتم

شمارشو از توی گوشی دخمل داییم برداشتم و بهش s دادم اول رابطمون یکم چیستانی بود اما بعد

واقعا عشقی شد....

اینو داشته باشید تا بعد....

by..

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:35 توسط یه دخمل عاشق...| |